برادران قاضی که خانواده ای محترم و با ادب و میهمان نواز بودند بیشتر در تابستان ها به روستا می آمدند ولی مستور ه عمه ( به دلیل مهربان بودن و تحمل اذیت های من ، وی را عمه خود می دانم و به به همین نام نیز صدا می زدم) در اکثر ایام متحمل شلوغی های من می شد و اکثر اوقات را به خانه آنها می رفتم تا ضمن بازی مورد پذیرایی نیز قرار بگیرم تنها نبودم بلکه تعدادی از بچه های هم سن و سال هم با من بودند و چه سر و صدایی می شد و عمه در موقع دعوا های کودکانه چه مدیریت زیبایی داشت . هنوز هم کلمات محبت آمیز او در گوشم نجوا می کنند ( شما دوستید ، فامیلید ، عزیز ید ، همدیگر را ماچ کنید یک ماچ هم به عمه بدهید تا اختلاف ها تمام شود، فدایتان شوم ، قربون اون عمه گفتن شما) - هنوز تلفنی احوالپرسشون هستم م |
برچسب : نویسنده : 0dizajkhalil0 بازدید : 267